باشگاه داستان

پایگاه شعر و داستان های نه چندان معروف برای نوجوانان

باشگاه داستان

پایگاه شعر و داستان های نه چندان معروف برای نوجوانان

دختر گمشده -بخش سوم

با بخش سوم دختر گمشده در خدمتتون هستم. روی عنوان کلیک کنید تا امکان لایک و نظر دهی باز بشه. برای دانلو به انتهای پست مراجعه کنید.


آن روز می توانست صبح دل انگیزی باشد،امانبود.صبحانه می توانست چیز لذیذی باشد، اما نبود.الکساندرا پیراهن بلندی به رنگ سبز یشمی به تن داشت و تورنتو همان لباس دیروزی راپوشیده بود.برای مرد ها مهم نیست متفاوت و متنوع به نظر برسند.

سه برادر شنگول تر از دیروز به نظر میرسیدند و مادر پیرشان،به همان خشکی و نفرت انگیزی دیروز بود.

تورنتو پرسید:

-عکسی از جوزفین ندارید؟

ویکتور گفت:

-جوزفین آلبوم عکسش را با خودش برد.

و رنگ به رنگ شد.الکساندرا زیر لب نخودی به رفتار او خندید.به نظرش ویکتور خیلی بامزه بود. ویکتور باز هم رنگ به رنگ شد.

تورنتو پالتویش را پوشید و همراه الکساندرا به عمارت مخروبه رفت

عمارت مخروبه،عمارتی عظیم و کثیف بود.بر خلاف تصور،درب آن قفل نبود.روی درب،اثر دستی خون آلود به جا مانده بود.آن دست،به باریکی دستی زنانه بود و شش انگشت داشت.تورنتو درب را بازکرد.

سرسرای اصلی تیره و تار بود.از میان ستون های بسیاری که در تالار بود،ستون عظیمی در وسط تالار خودنمایی میکرد و پارچه ی سفید خون آلودی کنار آن افتاده بود.الکساندرا پارچه را برداشت.لباس زنانه ای  که به خون جگری رنگ آغشته شده بود.پیراهن از وسط دریده شده بود.

تورنتو گفت:

-همه چیز حل نشده الکساندرو.ولی ما مضنون را یافتیم.

سپس از تالار بیرون دوید.داد زد:

-بیا آلکساندرو!

الکساندرا در تالار ماند.پس از کمی مکث،صدا زد:

-کاراگاه؟

تورنتو وارد شد و گفت:

-بله؟

الکساندرا به چیزی که دور تا دور ستون افتاده بود اشاره کرد.تورنتو آن را برداشت.طناب بود؛اما بریده شده بود.الکساندرا گفت:

-یک نفر زندانی را آزاد کرده است.

- نه...طناب جویده شده ست.او خودش را آزاد کرده است.

-اما به این طناب نگاه کنید!هزار سال زمان می برد تا با دندان بریده شود!

-نه....ظاهرا هفت سال زمان می برد.

سپس از تالار دوان دوان خارج شد و الکساندرا دنبالش کرد.تورنتو به سرعت وارد منزل مادام جونز شد و به توماس رسید.پرسید:

-دستان جوزفین شش انگشتی بودند؟

-نه.چرا می پرسید؟

تورنتو در حالی که از او عبور میکرد گفت:

-خواهی فهمید.

و به سمت سالن اصلی دوید.الکساندرا نفس زنان او را دنبال کرد.تورنتو به مادام جونز رسید و گفت:

-معمای هفت ساله ی شما امشب حل خواهد شد بانو.امشب آنجا کمین خواهیم کرد تا همه چیز را بفهمیم!

 

 

 برای دانلود این بخش به این لینک مراجعه کنید.

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد